(یاد ی از عالِم عامل، حاج شیخ حسن فاضل یکه ولنگی (ره))
اسدالله جعفری اسدالله جعفری

بنام خدا

عالِم، ظهور عینی ذات وصفات وافعال حق هست.

 

 

عالمان مشرق اشراق جانند و جهان را بخشنده ی جان.

عالمان، عالم به راز های سر بمهر خلقت هستند وچون چنین اند، خلعت نیابت خدا بر تن دارند انی جاعِلٌ فی الارضِ خَلیفه.

عالمان شب زنده داران سپیده بردوشانِ سحرخیز اند. از شب کتمان سر می آموزند واز سحر روشنگری وراهداری .

شمع وجود را در شب های شیدایی نار می سازند تا نور مقصد خلق شود و هدایت محقق گردد.

آری چنین است که عالم وعلم وعمل، تجلی ذات وصفات وافعال خدایند، و عالم، ظهور عینی آن ذات و صفات و افعال است.

عالم،  چنان که در نوشتن مرکب از چهار حرف هست، در عمل نیز چهار ساحه وجودی دارد.

اگر اولین حرف عالم، «عین» است، در مقام عمل نیز یک عالم، باید عینیت مجسم صفات  رسولان وانبیا باشد که انسان کامل حضرت محمد سفیر حق به حق  فرموده اند «العلما ورثت الانبیا» پس اگر ردا بدوشان پهن ریشِ آماسیده شکمی پیدا شدند که بنام عالم اند و در عمل  سکه پرستان بی عمل، آنان به فرموده حضرت حق خالق جان وجهان خدای سبحان، خران پالان بدوش بار کَش می باشند َمثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ یحْمِلُ أَسْفَارًا.(قرآن کریم سوره جمعه)

آنان که کتاب خدا را درچهار سوی شاهراه حیات بر می خوانند،  اما حیات را بر نمی نهند ودر کوثر قرآن حمام روح نمی کنند،  همان خران پالان بدوش عالم انسانیت هستند.

دومین حرف عالم، «الف» است و دومین ساحه وجودی یک عالم قرآنی رشد نموده در مکتب عصمت آل محمد، این است که همچون الف مجرد از تعلقات ایمان سوز وانسان کُش باشد والبته که چنان عالمی در مقام عمل، اُنس باخدا دارد وهمه ی عالم هستی را تجلی حضرت دوست می داند ورسالتش تأ لیف بین خالق وخلق هست نه آتش نفاق افکندن در باغستان خدا وبا زبان از خدا بگویند و در عمل خدا بفروشند تا برخر مراد سوار گردند.

سومین  حرف عالم، «لام» است وسومین بعد هستی یک عالم، نیز باید «لام» یعنی مقام لاهوت باشد واین مقام  همان چهار تکبیر بر ما سوی الله گفتن و دست بر قائمه عرش نهادن و عهد نامه خواندن است:  

ِانَّ صَلَاتِی وَنُسُكِی وَمَحْیای وَمَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ لَا شَرِیكَ لَهُ وَبِذَلِكَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ« بگو: «نماز و تمام عبادات من، و زندگی و مرگ من، همه برای خداوند پروردگار جهانیان است. همتایی برای او نیست؛ و به همین مأمور شده‌ام؛ و من نخستین مسلمانم.(قرآن کریم سوره انعام)

چهارمین حرف واژه عالم «میم» است وبعد چهارم وجود عالم، رسالت و مرجعیت می باشد چون یک عالم وقتی نخستین مقام را که مقام رهایی از تعلقات ومجرد گردیدن باشد، با موفقیت تمکین نمود،  دومین ساحه وجودی یک عالم شکل می گیرد وآن مقام انس با خدا است وچون در این مقام راسخ شد، خلعت لاهوتی برتن می کند و مرحله رسالت آغاز می شود ومقام مرجعیت محقق می گردد.

آری عالمان مرجع مردم هستند وآبشخور اندیشه ی مردم از کوهستان جان عالمانِ مرجوع، کوثرگون جوشش وریزش دارد.

هرعالمی به قدر سعه وجودی جویش مرجع مردم واقع می شود وچون حیات تکاملی انسان ذواضلاع است بنابر این عالمان،  هریک ضلعی از حیات را تکامل می بخشد و در همان راستا مرجع  کاروانیان حیات هستند.

آنگاه که یک عالم این رسالت خویش را به سامان رساند به مقام عظیم  اِرجِعی نایل می گردد« يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلِي فِي عِبَادِي وَادْخُلِي جَنَّتِي»((قرآن کریم سوره الفجر )) واین جنت نه جنت پوشیده از اشجار هست ونه لولستان حوران سیاه چشم ولؤلؤ گردنِ سمین اندام، بلکه جنت روی یار است به فرموده امام خمینی:

عاشق روى تــوام، اى گل بى مثل و مثال

    به خدا، غير تو هــرگز هــــوسى نيست مر ا

پــــرده از روى بينداز، به جان تـــــو قســم 

     غيـــر ديــــدار رخت مـــلتمسى نيست مر ا

گر نباشى بـــرم، اى پـــردگى هرجـــــايى   

   ارزش قدس چـــو بـــال مگسى نيست مر ا

مــــده از جنت و از حــــــور و قصورم خبرى  

    جز رخ دوست نظر سوى كسى نيست مر ا

 یا به فرموده لسان الغیب حافظ:

باغ بهشت و سایه طوبی و قصر و حور

با خاک کوی دوست برابر نمی‌کنم

زنده یاد  حاج شیخ حسن فاضل یکه ولنگی که اکنون دل در فراق او سرشک هجران بر چهره می غلطاند، او یکی از همان عالمانی بود که به قدر سعه وجودی ودانایی وآگاهی خود مرجع مردم بود وحیات را کاروان سالاری می کرد.

با سال ها سلوک درشریعت آل محمد ومشی در طریقت سرور سرمد به مقام ارجعی رسید ومخاطب حق شد.

اوبنام، حسن ودرعمل نیز «احسن عملا» بود. عالم ساده پوش و ساده زیست بود. نه عُلقه ی سیاست در دل داشت و نه قلاده ی بندگی ارباب قدرت در گردن. انسانی بود بی آلایش وآنچه را که خوانده بود در عمل به ثمر نشاند ودودهه در دردفتر قم آیت الله محقق، شیخ الاحکام دفتر بود وشریعت وطریقت راجمع داشت وبیان مسئله شرع می کرد ومؤمنان را ازشریعه به شریعت راه می نمود وفقه آل محمد را معلم امین بود.

* ازهزارستان برخواسته بود ودر خطه ی عالم پرور یکه ولنگ رشد ونموی علمی نمود وبعد از سال ها شاگردی در محضر شخصیت علمی شهیر بام جهان بامیان ونگین زرین بامیان، ذاتگاه شهیدان عدالت وعزت همچون شهید محمد جواد ضحاک، یعنی خطه عالمان سپیده بدوش ومهد لاله جامگان، یکه ولنگ، مرحوم آیت الله علی حسین رضوانی، برای تعالی بیشتر وآگاهی  پردامنه تر،  هزارستان را به مقصد نجف ترک نمود و تقدیر حق این بود که داغ نجف در دل بماند وسالیان دراز دامن، در جوار کریمه اهلبیت عصمت حضرت معصومه، شهر فقاهت وریاضت، قم، رحل اقامت در افکند وجان را در شعاع اندیشه ی خداوندگاران اندیشه قرار دهد تاجانش تجلی گاه اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ گردد.

آقای فاضل، بانقد سال های جوانی وشوریدگی، از چنان آگاهی ودانایی وپارسایی بهرهمند گردید که وقتی رایت خون چکان مرجعیت شیعه افغانستان برشانه های دانایی وپارسایی آیت الله العظمی  محقق کابلی برافراشته شد، او به عنوان  معتمد آن فقیه، عضو بیت مرجعیت گردید.

مرجعیت شیعه در شرایط بسیار نفاق آلود بردوش فقیه اهلبیت، حضرت آقای محقق کابلی نهاده شد واگردرایت شهید اقالیم قبله بابه مزاری و خروش خداوندگاران چون امام محقق خراسانی و آیت الله فصیحی یکه ولنگی و جهد بلیغ وفروغ تبلیغ حاج شیخ نبی خطیبی یکه .لنگی، نمی بود، امروز خبری از مرجعیت نبودکه نبود.

همچنان که مرجعیت در فضای نفاق وشقاق ظهورکرد، تداوم مرجعیت نیز با چالش های مرد افکن مواجه بود واگر تک ستارگان همچون آقای فاضل، با پارسایی ونیک نامی، حول ومحور مرجعیت نمی چرخید معلوم نبود که دستگاه مرجعیت به کدام سمت وسو رجعت می کرد.

آقای فاضل، یکی از آن بیشمار خوبان عضو بیت آیت الله کابلی است که باپارسایی وذی طلبگی و زهد وعدالت، انجام رسالت کرد واز بیت مرجعیت برای خانه دار شدن خود و زمین دار شدن اقوام خود در جای جای این جغرافیا  استفاده نکرد اومی توانست چون دیگران از اعتماد مرجع سوء استفاده کند و با اشارتی بشارتی نصیب شود و رسیدی وجوهات  در جیب دیگران خیز بردارد و او خدا وخرما را باهم داشته باشد. اما اوچنان نبود وچنین نکرد و رندانه زیست و دیده ناجایگه نیالود وتردامن برنخواست ودست به یغما نبرد وقناعت پیشه کرد وسبکبال از این خاکستان سفرکرد.

روحش شاد ورحمت حق ودعای پاکان بدرقه راهش باد.

 



رستم ، مهد عالمان وشهیدان وسرداران

* -  حاج شیخ حسن فاضل در قریه سرسیرداغ رستم یکه ولنگ ولایت باستانی بامیان، دیده بجهان گشود.

منطقه رستم در کل وقریه سرسیرداغ و دهن سیرداغ بطور اخص، مهد  سرداران ولاله جامگان تاریخ شرف وعزت هستند. همچنان که نام منطقه برگرفته از نام اسطوره بزرگ حماسه تاریخ «رستم» در شاهنامه هست، نام ذاتگاه الحاج شیخ حسن فاضل، قریه سرسیرداغ ومعراج گاه این قریه یعنی دهن سیرداغ، حکایت از عدالت خواهی وحماسه آفرینی وعزت وشجاعت دارد.

آنچه از پیشینیان شنیدیم (که شواهد حالی ومستندات تاریخ شفایی بسیاری آن را تصدیق می کند وشاید روزی دانشمند فاضل حضرت آقای ابراهیم حسن زاده یکه ولنگی آن شواهد ومستندات را منتشر کند) این است  که درزمان های گذشته، بامیان در برابر ستمگران زمان قامت عزت را أذان کرامت می بندد و حکومت های جابر زمان، نیز به قصد قلع وقمع مردمان آن سامان لشکر کشی می کند وسرانجام  قیام ومقاومت به سوی یکه ولنگ تغییر مسیر می دهد و منطقه ی رستم  همچنان « دژ » تسخیر ناپذیر می ماند و سنگر ها ی غیرت وعزت یکی در ابتدای رُستم وگلوگاه «اژدر» ودیگری در بام بامیان قُله آسمان بوس «قره توب» قرار می گیرند.

مقاومت ماه ها طول می کشد تا سرانجام این خطه شکست می خورند وغدران وفرعون های زمان به عنوان تنبیه تاریخی مردم این خطه،  مردمان  دوقریه که درخط مقدم جبهه بودند یعنی دهن سیرداغ وسرسیرداغ را به غیر انسانی ترین  نوع مجازات می کند وآن عبارت بوده از این که  غداران، «سیر» رادر روغن می جوشاند وروغن جوشان وسیرداغ شده درآن را  در دهان مردم می ریزند تادیگر آن گلوها،  عدالت را فریاد نکنند ودیگر عدالت خواهان تاریخ هم از این سرنوشت،  عبرت بگیرند. این بوده تعذیب وتنبیه مردم دهن سیرداغ،  واز آن زمان  ببعد این قریه بنام دهن سیرداغ مشهور شده است.

اما مجازات مردم سرسیرداغ این بوده که روغن جوشان وسیرداغ را برفرق مردم ریختند تا عبرتی باشد برای سرداران تاریخ عدالت خواهی وعزت طلبی که دیگر در برابر غداران تاریخ،  سرداری نکنند وسر بر آسمان کرامت نسایند. از آن روز ببعد نام قریه سرسیرداغ شده است.

خوب این حکایت های پیشین ممکن است افسانه باشد اما هر افسانه ای،  یک منشأ تاریخی هم دارد. سرسیرداغ ودهن سیرداغ نیز چنین است وحتما منشأ تاریخی دارند. چنان که نام های دیگر قریه های رستم نیز نمی توانند بی دلیل و بی فلسفه باشد.  مثلا قریه ی دهان «کیج» و«سر کیج»، ممکن است منشأ تاریخی اش این باشد که غداران تاریخ برای تنبیه وتعذیب مردم قهرمان آن،  کیج(نوعی از سنگ) را دردهان شان فروکفته و کیج را برسر ایشان خورد کرده باشند.

یا مثلا قریه «سیرک» اصلش مرکب از دوواژه : سر+یک باشد وداستان از این قرار بوده که انسان کشان تاریخ در این قریه، مردم باغیرت وبا ایمان آن را دانه بدانه سرمی برده و با سر ها چون سِرک بازی می کرده واز آن زمان به مرور شده سیرک.

به هرحال داستان در گذشته هرچه بوده گذشت و باید فرهنگی های رستم در باره ی فلسفه نام گذاری منطقه ی رستم وقریه هایش تحقیق تاریخی وفرهنگی نماید انشاء الله به مستندات تاریخی مکتوب بسیار ذی قیمتی دست خواهند یافت که حکایت تاریخ حماسه وغیرت وایمان وکرامت انسانی نیاکان قهرمان مردم رستم می باشد.

اما، رستم امروزه  ودوقریه دهن سیرداغ وسرسیرداغ در این نیم قرن اخیر، زیبا درخشید چراکه منطقه رستم بیشترین شهید را در راه عزت وحق خواهی وعدالت طلبی کشور تقدیم نموده اند. اما دو قریه سرسیرداغ ودهن سیرداغ، باتقدیم شهیدان چون شهید عباس وشهید عبدالله از قریه سرسیرداغ در ابتدای جهاد مقدس با اشغالگران شوروی، ومفقود الاثر شدن  دو تن ازسرداران سرافراز دوران عدالت خواهی به رهبری امام شهیدان عدالت بابه مزاری، بیش ترین سهم را در عزت طلبی وعدالت خواهی داشته اند چون که شهید عباس وشهید عبدالله شهیدان دوران جهاد مقدس و دوسردار مفقود الاثر دوران عدالت خواهی بابه مزاری از سرسیرداغ هستند وشهید حسین فرزند احمد زوار و پنچ سردار سرافراز مفقود الاثر از دهن سیرداغ هستند که اگر نسبت جمعیت دوقریه دهن سیرداغ وسرسیرداغ را با دیگر قریه های افغانستان  بسنجیم می بنیم که این دو قریه بیشترین شهیدان وسرداران را تقدیم انقلاب وعدالت خواهی کرده اند.

پس مردم عزیز وشریف رستم  این حق رادارند که از رهبران هزاره ونمایندگان ولایت بامیان در پارلمان بخواهند که آنان،  از دولت جمهوری اسلامی افغانستان، بخواهند که  منطقه رستم را (به علت که بیشترین شهیدان وسرداران را تقدیم انقلاب واستقلال کشور نموده ) بعنوان منطقه برگزیده کشور انتخاب نموده و به مردم غیرتمند و قهرمان رستم جایزه ومدال سرداری کشور رابدهد.

نکته دیگری که باید یاد آوری شود این است که مردم عزیز رستم،  یادواره  ای از شهیدان وسرداران گمنام خودرا تهیه نموده درتاریخ انقلاب ثبت نمایند.

منطقه رستم همانطور که درعرصه حماسه وجهاد وشهادت وشجاعت وعدالت خواهی نمونه است، درعرصه علم وعالم دینی نیز نمونه است وبهترین چهره های علمی وپارسایی رادارد. بطور نمونه:  شخصیت شهیر علمی واستاد حوزه های علمیه  ولایت بامیان افغانستان و مشهد مقدس درایران، مرحوم آیت الله رضوانی، عالم پارسا شیخ حسن فاضل، عالم فاضل ومحصل نجف، مرحوم حاج وفایی، شخصیت پارسا ودانا به احکام شریعت مرحوم حسینبخش آخوند وعالم فاضل مرحوم شیخ اسحاق رضایی از این منطقه بود و اکنون نیز چهره های فاضل همچون دانشمند گرانقدر حضرت آقای حسن زاده وفاضلان چون استاد محمدی، وآقایان فاضل وگرامی: امید، بیگزاد(قائمی) توکلی، ناطقی، مظفری، توسلی وجواد محمدی از همین منطقه هستند وبا توجه به تناسب جمعیتی، بیشترین عالم از همین خطه سرفراز هستند.

منطقه رستم یکی از معدود مناطق هزارستان هست که در زمان حکومت های جور وستمگر، شخصیت های آشنا باسیاست(باتوجه به برهه زمانی) داشته که کرم کاتب نمونه بارز آن بود.

دردوران جهاد و حکومت سازمان نصر در مناطق هزارستان، یکه ولنگ یکی از دژ های تسخیر ناپذیر جهاد بود و دو چهره سیاسی وروحانی، یعنی مرحوم استاد سعیدی واستاد محمدی(هنوز در قید حیات هست) سالها مدیریت سیاسی وجهادی منطقه را برعهده داشتند والحق والانصاف نیکو درخشیدند وبگونه ی مدیریت کردند که جنگ های خانمان سوز داخلی در منطقه یکه ولنگ جای برای جولان پیدا نکرد وخونی در این منطقه ریخته نشد، واین یکی از درخشان ترین برهه تاریخ جهاد است.

بعد از شهادت سالار عدالت خواهی شهید اقالیم قبله بابه مزاری، یکه ولنگ، تنها پناه گاه یتیمان سالار عدالت خواهی بود.

بعد از عروج خونین بال عقاب قافستان حماسه و وفا، مزاری بزرگ، یتیمان پدر برگرد استاد حاج کریم خلیلی گرد آمدند وسرداران چون استاد حاجی محمدمحقق، ردای عدالت خواهی پدر مزاری را برشانه های سردار باز مانده از قافله شهادت الحاج کریم خلیلی نهادند ویار دیرین پدر حضرت استاد عرفانی یکه ولنگی به عنوان جلودار کریم خلیلی راهی  یکه ولنگ شدند وخلیلی وعرفانی ویتیمان پدر مزاری در حالی وارد یکه ولنگ شدند که تن پوششان ترس وهراس وفروغ چشمان نشان اشک و کوله بار شان نومیدی بودند. اما این مردم قهرمان یکه ولنگ  وسرداران چون بابه علی یار کربلایی بودند که از آن پا برهنگان نومید از همه جا، سرداران وشاهان بامیان ساختند تا امروز نیز شاه و وکیل باشند.

ولی هزار افسوس ودرد ودریغ که نتیجه آنهمه رشادت، ایثار، صداقت، شهادت و مفقود الاثرشدن  فرزندان پاک وسرو قامت یکه ولنگ، آنچه نصیب مردم یکه ولنگ شد حرمان وداغ هزاران شهید لاله کفن وداغ جگر سوز صدها سرو قامت سردار  بی مزار وبی نشان، بود.

براستی جناب کریم خلیلی پادشاه پادشاهان وحضرت الشیخ قربانعلی** عرفانی رهبر حزب و وکیل پارلمان باچه وجدان انسانی از فاجعه یکه ولنگ و بی مزار وبی نشان ماندن هزاران سروقامت سردار یکه ولنگ، چشم تعهد ومسئولیت فروبسته ودر خواب ناز قدرت وشهرت خفته اند؟ خداعاقبت همه ی ما را ختم بخیر کنادا !  

** استاد عرفانی در هفدمین سالگرد شهادت رهبر شهید مزاری، درجمع صدها هزار جمعیت گرد آمده در مصلی رهبر شهید در کابل، رسما از مردم بامیان ویکه ولنگ عذر خواست وعذر تقصیر خودرا اعلام نمود. اما تا هنوز از استاد خلیلی سخنی در این رابطه شنیده نشده و آقای خلیلی قدمی هرچند کوچک برای احقاق حقوق مردم یکه ولنگ برنداشته والبته آتش نفاق را همچنان شعله ور نگهداشته ودر هنگام انتخابات با به میدان آوردن چندین تن از مزدورانش وتفریق در آرای مردم یکه ولنگ،  مانع از راه یافتن نماینده ی از یکه ولنگ به پارلمان شده است. این است خدمت استاد خلیلی به مردم یکه ولنگ.    


September 8th, 2012


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسايل اجتماعي